خلاصه داستان
شاهزاده مریدا دختری بود که به تیر وکمان علاقه زیادی داشت که با پدر و مادر و سه برادر کوچکترش زندگی میکند. او دوست نداشت زندگیش در قید و بند یک شاهزاده باشد ولی مادرش او را مجبور به ازدواج میکند. او تصمیم میگیرد که آزاد باشد و مسیر زندگیش را خودش انتخاب کند پس مراسم را به هم میزند و آتش مرداب (که افراد را به سوی سرنوشتشان منتقل میکند) را دنبال میکند. در همین راه جادوگری در سر راهش قرار میگیرد و مریدا از او کمک میخواهد. جادوگر به او کیکی میدهد تا به مادرش بدهد تا نظرش راجع به ازدواج او عوض شود ولی برخلاف انتظار مریدا، طوری میشود که ملکه تبدیل به خرس میشود و برای باطل کردن طلسم، مریدا باید پارچه ای که پاره کرده بود را تا قبل از طلوع آفتاب بدوزد و روی مادر خود بیندازد و این کار را میکند و حتی برادرانش که آنها هم کیک را خورده بودن به انسان تبدیل میشوند.
?
?